ミ♥ミروزآنـِـــهـ هـــایِ مَــــنミ♥ミ
اگر عشق با ما سریاری نداشت،،،تو به من قول وفاداری بده..
هوایت که به سرم می زند +به همی گفتم که تا جمعه هفته ی بعد بهم اس ندیم زنگ هم نزنیم(دیوونه بازی های منه دیگه)آخه خیلی به هم وابسته شدیم...اولش قبول نکرد.گفت من نمیتونم تحمل کنم....خیلی اسرار کردم(از اونجا که من لجبازم گفت تو میخوای منو دق بدی؟گفتم نه اینطوری نیست....خلاصه قبول کرد دوستم انقدر بهم حرف زد که این چه کاریه؟تو خیلی دیوونه ای و از این حرفا،،مخمو خورد پشیمونم کرد...راست میگفت من خیلی اذیتش میکنم بهش اس دادم و قضیه رو گفتم...گفت تو این دو روز دق کردم.... بعد از ظهرش زنگ زد حدود یه ساعت حرف زدیم...خیلی خوشحال شدم صداشو شنیدم...دلم براش یه ذره شده بود ولی واقعا چسبید که حرف زدیم
نظرات شما عزیزان:
دیگر در هیچ هوایی،
نمی توانم نفس بکشم!
عجب نفس گیر است
هوایِ بی توئی!
می تواند از طرف موافق جریان آب حرکت کند.
MiSs-A |